زبان خاموش ، ذهن پرحرف
به خودم گفتم از الآن به هیچی فکر نکن
دیدم با هر نفسی که می کشم یه فکری میاد تو سرم
شاید نباید نفس بکشم ؟
پیوست ١ : یادتونه یه سریال عروسکی ژاپنی بود درمورد چند تا برادر سامورایی ؟ تو یکی از قسمتاش یکی از دشمناشون نمیدونم قدرت خوندن فکر آدما رو داشت یا تسلط روی ذهن آدما یا یه همچین چیزی ، راه مقابله باهاش این بود که نباید به چیزی فکر میکردن . گاهی خودمو تو اون موقعیت تصور میکنم ، مگه میشه برای یه مدت اصلاً به چیزی فکر نکرد ؟!!!!!!!!!!!!! چطوری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پیوست ۲ : از 8/3/93 تصمیم گرفتم دوباره جواب کامنتهای پرمهرتان را بدم (اسمایلی دس تو دماخ)
منم گاهي توو اون موقعيت بودم. اتفاقن سعی کردم "معکوس" فکر کنم. [نیشخند]